.: آوای آتش آبی :.

... بشنو از این دل خسته من ...

.: آوای آتش آبی :.

... بشنو از این دل خسته من ...

باورم نمیشه ...

                                

 

انگار همین دیروز بود که تو قسمتی از وجود من بودی

چه افتخاری میکردم ... چه محکم بودم
دستهای گرمت دور از دستهام اما قلبهامون پیش هم ... ( هه )

همچی چه قشنگ بود
هیچی و هیچکس نمیتونست جلومون رو بگیره ... هیچ اتفاقی نمیتونست بیفته

اما الان ...

نفسم بالا نمیاد ... چقدر سخته !

این منم که هر قسمتی از قلبم به یک گوشه پرت شده و هیچی نمیتونه اونارو بهم بچسبونه !

دیگه نمیتونم چیزی نگم ... دیگه نمیتونم آروم بمونم ...
فکر میکردم تو ...

من شکستم ... مصل شیشه ای که محکم به زمین کبونده شده باشه ...

چی میتونم بگم؟ چیکار میتونم بکنم؟

به آسمون نگاه میکنم ... اشکام جاری میشن اما تو نمیتونی اشکای منو ببینی ... نه تو نمیتونی

 

منو به گوشه ای پرت کن و با کینه هایت برویم تفی بینداز ...

هر کار دوست داری بکن ...

اما دیدن تو منو به کشتن میده ... باور کن !

 

( این واسه پدر گرامی(گرامی؟؟؟؟؟) هستش نه کس دیگه عزیزان من !لطفا اشتباه نکنید !!  )

نظرات 5 + ارسال نظر
جوراب پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:32 ب.ظ http://jurab.persianblog.com

:|

ایدا جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 07:20 ب.ظ http://www.tameshkkkk.blogspot.com

آتیش جونم دومست دارم
ناناحت ننویس که بعضیا یه فکرایی میکنن ...
..میدونی چی میگم که
مگه قرار نبود خیلی چیز ها رو فراموش کنیم ...!
هرچیزی لیاقت میخواد.. تو داشتی اما اون حتما نداشت که نتونست حفظت کنه
....پس هیس.. بهش فکر نکن.. به چیزی فکر کن که ارزش
این چیزا اصلا مهم نیست.. فکرت رو رو این مسایل نزار
فکرت هنگ میکنه :دی
یه چیزی.. یکی گفت
وقتی یه شیشه محکم به زمین کوبیده شه تیکه هاش بزرگن
میشه اونارو به هم چسبوند
اما اگه آروم آروم اون رو بشکنی...دیگه هیچوقت نمیشه تیکه هاش رو به هم چسبوند
پس باید .. از این بابت خوشحال باشی که مثل من آروم آروم توسط هر آدمی
بخاطر هر دوستی ای شکسته نشدی..
تو هنوز میتونی قلبه شکسته ات رو به هم بچسبونی
..باور کن
با پست قبلیت موافقم.. از شروع شدن امسال معلومه بقیه اش چیه
خواب دیدم کلی سگ وحشی تیکه پاره ام کردن
همّمّ...:دی
مهم نیست اصلا..
عیدت مبااااااااااااااااارک دوست جونم
[عیدیتو تابستون میدم [سووت
بوس ..خدافظ

آیدا خفت میکنم :دی البته بطور خوبش !!!
شماها چرا فکر دیگه ای از من میکنید؟؟
چون همیشه دوست دارم بابامو خفه کنم و ایندفعه ناراحت بودم شک شدین شاید هوم؟؟

هیچ یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:55 ق.ظ

چشم. اشتباه نمیکنیم!
نمیدونم چی بگم...

نارگیل یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:25 ب.ظ http://www.eghamatekhiyal.blogfa.com

سلام
نمی دونم قبلا تبریک گفتم یا نه ولی به هر حال به
رسم ادب سال نو مبارک
من که نفهیدم این قضیه بابا چیه
موفق باشی
فعلا

مسعود دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:54 ب.ظ http://shkeshogh.blogfa.com

سلام.من هم با آیدیا موافقم:(

البته آتی جون من و خفه نکنی یک موقع:
راستی نارگیل هم بگم که زیاد فوزولی نکن خوب نیشت:ی
همش میخواد سر در بیار از کار بقیه دددددددد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد