چشمهایم را می بندم و بی هراس روی لبه پشت بام راه می روم.
دیگر چه فرق دارد که در بستر بمیرم یا در جوی آب...
اینک فریادی به دیواره ی رگهایم مشت می کوبد.
فریادی که از ناله هایی جانکاه زاییده شده است.
ناله های زجر آور هم نوعان من...
آرام آرام راه می روم.
می دانم که هر لحظه امکان سقوطم هست.
می دانم که همه ی لذت کودکانه ای که از زندگی می برم ممکن است در چشم به هم زدنی به نیستی بپیوندد.
ولی چه فرق دارد!
به هر حال دیر یا زود باید از محنت گاه زندگی گریخت.
کاش وقتی بین زمین و آسمان معلق می شوم، پیش از آنکه بمیرم لحظه ای بیاسایم.
و بدانم برای چه می میرم.
چراکه هرگز نفهمیدم برای چه زندگی می کنم.
می دانم که آسمان هم با من هم درد است.
نور مهتاب هم تیره و آلوده شده است.
او هم از خویش می هراسد.
همچون من...
او هم پا به پای من روی پشت بام راه می آید.
نمی دانم تا کی این بازی ادامه خواهد داشت...
امیدوارم زیاد طول نکشد.
چون به هر حال بازنده ی این بازی من هستم!
سلام دوست عزیز
نوشته ها بسیار زیباست.
موفق باشی.
اِ اومد :))...... سلام........
لبخند ...
اگر رویاهایت شکستند و فرو ریختند،
بیمناک مباش.
بی باک چنان باش که تکه ها را بر گیری،
و به دنیا لبخند بزنی.
چه . . .
رویاهایی که چنین آسان می شکنند،
آسان نیز از نو ساخته می شوند.
از وبلاگ > http://banoo.blogsky.com/
شاد باشی مهربون :*
سلام دوست گلمون...خوبی خانمی؟
ایشاالله که همیشه برنده باشی...نه بازنده.....
موفق باشی خانم گل با متنهای قشنگت....
میدونی به نظر من، بازی زندگی مثل بازی های سیاسی لزوما نباید بازنده داشته باشه!
نه برنده نه بازنده!
علاوه بر این، میتونی برنده هم باشه! خیلی ها بودن. شما هم میتونی یکی از اون خیلی ها باشی! هر کسی میتونه. فقط اراده میخواد!
ولی این رو بدون. هیچ وقت نمیتونی تنها برنده بازی زندگی باشی!
زیبا بود. موفق باشی
هان خوشت اومده؟
سلام به دوست گلم...خوبی خانمی؟
اومدم بگم ما اپ کردیم...منتظرتیم........
آتی خانم شمام از آیدا یاد گرفتی؟؟؟؟