میبینم صورتمو تو آینه ... با لبی خسته میپرسم از خودم
این غریبه کیه از من چی میخواد ... اون به من یا من به اون خیره شدم
باورم نمیشه هرچی میبینم ... چشامو یه لحظه رو هم میذارم
با خودم میگم که این صورتکه ... میتونم از صورتم ورش دارم
میکشم دستمو روی صورتم ... هرچی باید بدونم دستم میگه
منو توی آینه نشون میده ... میگه این تویی نه هیچکس دیگه
جای پاهای تموم قصهها ... رنگ غربت تو تموم لحظهها
مونده روی صورتت تا بدونی ... حالا امروز چی ازت مونده به جا
آینه میگه تو همونی که یه روز ... میخواستی خورشید با دست بگیری
ولی امروز شهر شب خونهت شده ... داری بیصدا تو قلبت میمیری
میشکنم آینه را تا دوباره ... نخواد از گذشتهها حرف بزنه
آینه میشکنه هزار تیکه میشه ... اما باز تو هر تیکهش عکس منه
عکسا با دهنکجی بهم میگن ... چشم امید ببر از آسمون
روزا با همدیگه فرقی ندارن ... بوی کهنگی میدن تمومشون!
شکستمش!
یه بار با دست آینه روبروم رو شکستم!
دستم خون اومد. ولی...ولی نمیدونی چه لذتی داشت، وقتی که خودم رو شکستم!!! خیلی لذت بخش بود! اون موقع بود خیلی چیزا رو یاد گرفتم!
هم خودت خودتو بشکنی هم بقیه..
¿¿
غیر عادلانست
هوم... نمیدونم چی باید بگم!
اما اینو میدونم که ما از رو به رو شدن با خودمون میترسیم!
در حالی که اگه اینکارو کنیم شاید خیلی چیزا حل شه
کی به کی میگه مگه نه
الان تو دلت همینو گفتی
میدوستمت اتیش
عکسا با دهنکجی بهم میگن ... چشم امید ببر از آسمون
روزا با همدیگه فرقی ندارن ... بوی کهنگی میدن تمومشون!
معلومه که روزا با هم فرق ندارند.اما کهنه یا نو بودنشون دیگه به خودت خومشلت بستگی داره. این که چطور بهشون نگاه کنی و از لحظه لحظه روزایی که خدا بهت داده استفاده کنی و فکر نکنی که همه چی بده و بر وفق مرادت نیست.همیشه هم امید داشته باش چون یأس داشتن خیلی بده خییییییلی.
فکر کنم خیلی نصیحتی شد بسه دیگه :ی
بای :*
atenaye azizam aali bood ama kheili ghamgin bood ama gahmesh be delam neshast vase ali ham copy kardam :Xba ejazat:Pmigam che ahangi gozashti toope toop:d ali
اینکه به کسی نمیگم به روز کردم، قضیه داره ؛)
حالا شاید بعدا یه کاریش کردم :دی
سلام به دوست گل و مهربونمون....ممنون خانمی...دیروز خانم گل اومدم خبر بدم ولی انقدر سرعت این بلاگ اسکای کم بود که اصلآ صفحه ها باز نمیشد.....
نوشته هات هم مثل همیشه عالییییییی. و زیبا ... مثل خودت...
با ارزوی بهترینها برای تو عزیز.......
من؟ من کی رو گذاشتم تو خماری؟ :دی
نمیشه آخه! سعی میکنم نباشم...ولی نمیتوم مصلت باشم (اتفاقا منم بلد نیستم بنویسمش :دی)
میگه این تویی نه هیـــــــــــچکس دیگه :*
:( آره؟ ۶ ساااااااال؟ خیلی سخته خدائی.
من ۲ سال اینجا بودم، بعضی وقتها کم میارم...شما چجوری تحمل کردی؟
وای، ۶ سال! من حتی نمیتونم تصور کنم :(