.: آوای آتش آبی :.

... بشنو از این دل خسته من ...

.: آوای آتش آبی :.

... بشنو از این دل خسته من ...

...

بغض ... چه دردی داره ...

کاش میذاشت راحت نفس بکشم ...

کاش هیچوقت ...

کاش راحت میشدم ...

بسه دیگه خسته شدم ...

بخدا خسته شدم ...

 

خسته ام به اندازه یک عمر ...

 خسته یک عمر دویدن و نرسیدن ...

 یک عمر با ای کاش ها زنده بودن و همچنان خسته ...

 کاش همه چیز عوض می شد همه چیز از اول  از آنجا که آمدم و شروع کردم از آن جا که ندانستم کجا هستم از آن جا که دلم با همه غم ها پیوست و از آن جا که دلم برای همیشه شکست و تنها ماند ...

 تنها به اندازه همه غم ها همه رویای با هم بودن ها و هر آن چه خواستن و نرسیدن است و من هنوز نرسیده ام و با کوله باری از ای کاش ها این تن خسته را با روحی فرسوده میان جاده های زندگی با خود به دنبال میکشم و کی خواهم رسید نمیدانم  ...

می دانم که تنها هستم تنها تر از همیشه آنقدر که انگار نیستم و چقدر تنها بودن برمن سخت است وقتی می دانم که هیچگاه پایان نخواهد یافت ...

تنهایی همه وجودم را گرفته وهمه وسعت آرزوهایم را ...

 با هم بودن خیالیست که باید دنبالش گشت و من همچنان دنبال با هم بودن و باز هم با هم بودن و نهایت آن چه می ماند اینست که دلم با من می گوید ( تنها خواهی ماند ) و من تسلیم شده دلی پر غم و شکسته ام دلی که هیچوقت نتوانست با هم بودن را به تمام لحظه های با هم بودن ببخشد هییچوقت  ...

 

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
مرورگر.کام دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:34 ب.ظ http://www.moroorgar.com

آخرین اخبار ایران و جهان در بزرگترین آرشیو خبری در ایران. خبر+عکس. :: اخبار را در www.moroorgar.com حرفه ای بخوانید ::

مهدی دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:51 ب.ظ http://www.1356-kermanshah.blogsky.com/

http://www.1356-kermanshah.blogsky.com/

شبنم دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:59 ب.ظ http://kharabati5.blogfa.com

سلام ...عیدت مبارک.......مرسی که دفتر کاهی مرا ورق زدی

زیباست..........با هم بودن خیالیست که باید دنبالش گشت و من همچنان دنبال با هم بودن


.چه غریبانه رفتن .!!!! انهایی که اشنای دل کوچک من بودن !!! سال هاست که باران می بارد. باران. حتی زمین نم نشد. صدای خنده ها رد پایی را دنبال میکنند. رهگذران به شب تار غبطه خوران کوچه ها را جاروب می کنند. زنان شیون کنان دست بر سرو سینه می زنند. در شب ها سحاب ماه را دریده. ستارگان این دیار بیگانه اند.خدایان دست به دعا هستند.دخترکی معصومانه قطرات را نگاه می کند .از اشک از باران.. سال هاست که باران می بارد و حتی زمین نم نشد

ارمغان سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:37 ق.ظ http://areyyyy-armyyyy.blogspot.com

ولی اینبار منم که بهت اطمینان می دم که تنها نمی مونی ... از هیچ نوعی ... آدم های مهربون هیچ وقت تنها نمی مونن ... پس تو هم نمی مونی ... می دونم ...

مسعود چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:04 ب.ظ http://shkeshogh.blogfa.com

سلام.
نه نه کی گفته تنهایی؟؟؟
بهترین و داری. خدا رو داری
اینقدر نا امید نباش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد