.: آوای آتش آبی :.

... بشنو از این دل خسته من ...

.: آوای آتش آبی :.

... بشنو از این دل خسته من ...

ساز من

چشمهایم را از غبار دلتنگی های دقایقم می شویم. پنجره را باز می کنم تا نگاه روشن شب بتابد بر تاریکی ِ خلوتِ دوباره ای که من آسوده و بی دغدغه به آن خو گرفته ام. چه بی معنا و چه بی وسوسه می گذرند این لحظه های پوچ ِ بی اثر.

 بی اختیار به تو خیره می شوم. به توکه همیشه وفادارترین همراه ِ من برای گذران ِ هر آنچه هست و نیست، بوده ای. از دورترین غم دنیا و قریب ترین سودای ذهن پریشان ِ من، همیشه نالیده ای. همیشه حرفهایت را در گوش ِ ناشنوای ِ آسمانها گفته ای. همیشه از من ، همیشه از من سوخته ای.
دستهایم را ؛ دستهای گره خورده در انزوای خویشم را در میان ِ غوغای سرکش و عصایانگر نگاهت رها می کنم. وسوسه ای مرا به جنون ِ دوباره ای رسانده است. به طنین دلنواز تو چنگ می زنم ، مست می شوم.

 آواره می شوم. تمام موسیقی ِ قصه های گفته و ناگفته ات را، مثل همیشه در من تکرار می کنی. من همیشه عشقانه در تو ، در دم مسیحای تو ، شور می بینم.
نوای تو باز پیچیده در تمام فضای خسته از سکوت و سکون ِ من. تلنگر ساده ای می زنی تا بیدار شوم. بیدار شوم تا آوای سحرانگیز تو را که در من زنده می شود، به ماورای حقایق ِ وجودم ببرم.

به احساس تکیده در گوشه گوشه های خانه ام ، به هر کجا که من در آن افتاده به خاک ِ پَستِ زیستنم. پرواز را به من هدیه می کنی، آبی را به خاکستری ِ همیشه ماندگار ِ من تقدیم می کنی،  و چه سخاوت مهربانانه ای ...

من حریم ِ خیالم را با ترنم ِ وجود تو به تصویر می برم ، ای همیشه ماندگار من. ای تو بهانهء خوب ِ شکستن ِ هر سکوت ، توخوش ترین ندیم ِ لحظه های دلتنگی ِ بی پایان من.

چشمهایم را از غبار دلتنگی های دقایقم می شویم، پنجره را باز می کنم  تا همراه ِ نسیم ِ کوچه های ِ شب ،  با تو اِی ساز همیشه مهربان من،  لحظه ها را پوچ و بی اثر دوباره تکرار کنم.

 

نظرات 11 + ارسال نظر
آدینه بوک چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:31 ب.ظ http://www.adinehbook.com

سلام. به فروشگاه اینترنتی کتاب و CD آدینه بوک با تحویل رایگان هم سر بزنید.

مردی با بالهای آهنین و پاهای توربو چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:42 ب.ظ http://scramble.blogsky.com

دنیای ما دنیای وارونگی است و برای زندگی در این دنیا باید وارونه بود. در دنیای امروز کسی که از حرفهای لطیف و عاشقانه و آدمهای احساساتی احساس تهوع نکند بیمار است. کسی که می ترسد از این که اسلحه در دست بگیرد بیمار است. کسی که همه را دوست دارد و به آن ها اعتماد می کند بیمار است. کسی که از خیانت نزدیک ترین دوستش نمی ترسد و از آن بیم ندارد بیمار است. کسی که از راه رفتن در خیابان های دودآلود پرهیز می کند بیمار است. کسی که همواره احساسش را در اختیار صداهای گوشخراش قرار می دهد و از آن ها رنجیده می شود بیمار است. کسی که به همه چیز ساده و بی ابهام نگاه می کند بیمار است کسی که به سادگی عاشق می شود بیمار است. کسی که به روش های خشونت آمیز اعتقادی ندارد بیمار است. کسی که مثل گذشته رو در رو دعوا می کند مشت می خورد و مشت می زند و از پشت خنجر نمی زند بیمار است. کسی که فکر می کند علم و ثروت با هم در رقابت اند بیمار است. کسی که به سادگی و بی آلایشی معتقد است بیمار است. کسی که فکر میکند دختر یا پسری روی زمین به او از ته قلب علاقه مند است بیمار است. کسی که از دوستی استفاده ی ابزاری نمی کند بیمار است. در قرن ۲۱ خوردن غذای پاکیزه و فاسد نشده و شیر پاستوریزه انسان را بیمار می کند.
من تو را سر کار می گذارم و تو مرا سر کار می گذاری غافل از این که هردو سرکاریم!!!

آسمان آبی برای هواپیمایی که ۶۰۰۰ پاوند بمب و موشک حمل می کند آغوش باز می کند

Y! ID : general_hellish

اوهام چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:46 ب.ظ http://ohaam.blogsky.com

زیبا بود.. موفق باشی

ali va azadeh چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:36 ب.ظ http://aliazi.blogsky.com

neiidoonestam joojoo ha ham in joori khomshel minevisana :Dghabele tavajohe baziya:Pjigmale mane atiiiii*boos boos azi:X

عارف چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:38 ب.ظ http://www.KoZaZ.com

قصه ام دیگر زنگار گرفت:
با نفس های شبم پیوندی است.
پرتویی لغزد اگر بر لب او،
گویدم دل : هوس لبخندی است.

خیره چشمانش با من گوید:
کو چراغی که فروزد دل ما؟
هر که افسرد به جان ، با من گفت:
آتشی کو که بسوزد دل ما؟

خشت می افتد از این دیوار.
رنج بیهوده نگهبانش برد.
دست باید نرود سوی کلنگ،
سیل اگر آمد آسانش برد.

باد نمناک زمان می گذرد،
رنگ می ریزد از پیکر ما.
خانه را نقش فساد است به سقف،
سرنگون خواهد شد بر سر ما.

گاه می لرزد باروی سکوت:
غول ها سر به زمین می سایند.
پای در پیش مبادا بنهید،
چشم ها در ره شب می پایند!

تکیه گاهم اگر امشب لرزید،
بایدم دست به دیوار گرفت.
با نفس های شبم پیوندی است:
قصه ام دیگر زنگار گرفت.

ایدا چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 08:13 ب.ظ http://www.tameshkkkk.blogspot.com

هنر مند رو نیگا ترو خدا
خیلی قشنگ نوشتی
من یکمی غمم اومد اما ..خیلی قژنگ بود
بیچاره ساز من که کسی تحویلش نمیگیره
:دی
خوش بحال ساز تو که اینهمه براش نوشتی بابا
:دی

[ بدون نام ] جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:49 ق.ظ

غریب*** ( غلط املایی‌ )‌!!! ۱۹ !!!

[ بدون نام ] جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:51 ق.ظ

نه من اشتباه کردم . تو ۲۰ من ۱۹ ! اینارو لازم نیست تایید کنی !

مسعود جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:22 ب.ظ http://shkeshogh.blogfa.com

آفرین. قشنگ بود فراووون.
ای ول. میگماااااا خوب مینویسیهاااا:ی
راستی یک غلط داری:ی
عصایانگر =>>>>>عصیانگر
۱۹ شاد باشی:X

محمدومرضیه جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 08:18 ب.ظ http://msky22.blogsky.com

salaaaaaaam atiye gol.....aakhey cheghadr naazo ghashang neveshti por az mehro por az ehsaase mesle ghashangiye dele paaket...
ما ادامه داستانمون رو نوشتیم خانمی....
راستی قسمت لینک دوستانت چرا کار نمیکنه؟؟؟؟

گلسا شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:11 ق.ظ http://golsa.blogsky.com

سلام به خانوم خوشگله خودم خوبی آبجی؟؟‌ سال نو تو هم مبارک خانوم خانوما من خیلی بی معرفت شدم آره خودم میدونم با این حال ببخش. مثل همیشه زیبا بود. خوب پر کار شدی تند تند آپ میکنی. عزیز دلم امیدوارم بهترین سال عمرت و شروع کنی مواظب خودت باش. بوس بوس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد